آخرین خبر

مصاحبه

از مهندسان پزشکي خارج نشين چه خبر؟ مصاحبه با دکتر پوريا مرتضويان در انگلستان

نویسنده: مهندس نيلوفر احمدي مرزدشتي niloofar.ahmadi@srbiau.ac.ir

 

مهندسي پزشکي علمي نوپا و ميان رشته ايست که نه فقط در کشور عزيزمان ايران بلکه در ديگر کشورهاي مختلف جهان چالش ها  و ضرورت ها ي خاص خود را داراست. به دليل نوپا بودن مهندسي پزشکي، گرايش هاي مختلف اين رشته هنوز در کشور به طور کامل جا نيافتاده است، از جمله اين گرايش ها مي توان به مهندسي توانبخشي و مهندسي فاکتورهاي انساني و… اشاره کرد. اما اين موضوع در کشورهاي اروپايي، کانادا و ايالات متحده امريکا که از قطب هاي قوي در اين رشته محسوب مي شوند (اعم از حوزه تحقيقات، طراحي، ساخت و توليد، تجارت و…) ديده نمي شود. چراکه اين رشته داراي قدمت طولاني تري در اين کشورها است. رشته مهندسي پزشکي مسيري متفاوت در کشورهاي مذکور طي مي کند؛ براي طي کردن چنين مسيري در ايران راه دشواري در پيش رو داريم. از همين رو بر آن شديم تا با ايرانيان مقيم خارج از کشور که اين رشته و يا رشته هاي نزديک به آن را در مرز و بومي ديگر دنبال کرده اند؛ صحبت کنيم و گفتگويي با اين افراد و چالش ها ي آن ها در خارج از وطن داشته باشيم.
چنين گفتگويي تجربه اي جديد براي شخص من بود. چراکه با ديگر مصاحبه ها اندکي تفاوت داشت. به دليل مسافت زياد، از گفتمان رو در رو که با فرد چهره به چهره بشينيم؛ خبري نبود. خوشبختانه پيشرفت تکنولوژي و اينترنت کمک کرد تا اين مصاحبه را در دنياي مجازي انجام دهم. با وجود اينکه اين مصاحبه در دنياي مجازي انجام شد براي من خالي از لطف نبود  و موجب شد تا ديدگاه ها و تجربيات جديدي در اختيارم قرار گيرد. از اين جهت بر آن شدم، تا اين تجربيات را با ديگر دوستداران و خوانندگان ماهنامه مهندسي پزشکي به اشتراک بگذارم.
اولين چيزي که در گفتگوي من با دکتر پوريا مرتضويان نظرم را جلب کرد خاکي بودن  و داشتن صداقت وي بود. بسياري از افراد که در آن سوي مرز و بوم فعاليت دارند براي مصاحبه به سختي تمايل نشان مي دهند. اما وي به محض اينکه متوجه شد من از ايران هستم و در ماهنامه مهندسي پزشکي فعاليت مي کنم بسيار استقبال کرد و شماره و راه هاي ارتباطي مناسب خود را در اختيار قرار داد. با اينکه مشغله کاري زيادي داشت، زماني را براي گفتگو اختصاص داد. اين گفتگو علي رغم اختلاف زماني با انگلستان که نزديک به 4 ساعت است و با تمام مشکلات ضعيف بودن و قطع شدن هاي پي در پي اينترنت به خوبي انجام شد.
ابتدا از دکتر خواستم که به گذشته خود که در ايران بود اشاره اي کند.
وي در سال 1359در خانواده اي تحصيل کرده متولد شد. دوران دبيرستان را در مدرسه البرز تهران در رشته ي رياضي فيزيک گذراند. بهتر است باقي مطلب را از زبان خودش بخوانيم…

در دوران دبيرستان در يک برهه زماني خاص اسم «رشته مهندسي پزشکي» را شنيدم و برايم خيلي جذاب آمد. ولي آنقدر هم جذب آن نشدم که حتماً بايد وارد اين رشته بشوم. از اين قضيه مدت ها گذشت تا هنگام کنکور فرا رسيد. در آن زمان من اين رشته را مد نظر داشتم. در ايران به دليل سيستم کنکور خيلي دست خود فرد نبود که وارد چه رشته اي شود. من هم از اين قاعده مستثنا نبودم و در آن زمان نيز دو گزينه انتخابي برايم پيش آمد. گزينه ي اول مهندسي پزشکي دانشگاه آزاد علوم و تحقيقات و گزينه ي دوم مهندسي شيمي دانشگاه سراسري شيراز بود. بين اين دو گزينه مهندسي پزشکي را انتخاب کردم. البته بخشي از اين انتخاب به دليل اين بود که در تهران مي ماندم.
تا آنجا که به ياد دارم در سال 1376 تنها دو دانشگاه در مقطع ليسانس در رشته مهندسي پزشکي دانشجو مي پذيرفت. البته کاملاً مطمئن نيستم  شايد دانشگاه هاي ديگري نيز وجود داشت. اما آنچه به ياد دارم اول، دانشگاه پلي تکنيک امير کبير  و دوم، دانشگاه آزاد اسلامي تهران جنوب بود. دانشگاه پلي تکنيک امير کبير قدمت بيشتري در رشته مهندسي پزشکي داشت. از سال 1377 دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران رشته مهندسي پزشکي را به ليست رشته هاي خود اضافه کرد و دانشجوياني در اين رشته جذب کرد. از همان زمان ها رقابت علمي خاصي بين دانشگاه پلي تکنيک و دانشکده ما وجود داشت. از آن زمان به بعد کم کم دانشگاه هاي ديگري نيز اين رشته را به ليست رشته هاي خود اضافه کردند.
من در سال 1378 وارد دانشگاه شدم. ما از سري دوم  ورودي هاي مهندسي پزشکي دانشگاه آزاد علوم و تحقيقات بوديم و تازه اين دانشکده تأسيس شده بود. ابتدا در واحد دانشکده مکانيک بوديم سپس از ترم دوم به دانشکده جديد منتقل شديم و از اول شاهد هر تغييري که در دانشکده مهندسي پزشکي ايجاد مي شد، بوديم. به همين دليل نسبت به دانشکده مهندسي پزشکي حس نوستالژيک دارم. اما مدت هاست که از دانشکده ديدن نکردم و نمي دانم چه تغييراتي کرده است.
درس من به مدت 5 سال طول کشيد. گرايش من «بايو الکتريک» بود. اما در آن زمان چالش هاي زيادي بر سر گرايش ما وجود داشت و چندين بار دچار تغيير شد. مدتي گفته مي شد گرايش شما «باليني» است مدتي مي گفتند نه! گرايش شما «بايو الکتريک» است. در نهايت فکر مي کنم در مدرک کارشناسي من گرايش «بايوالکتريک» ثبت شد.
در تصديق حرف هاي دکتر مرتضويان بايد بگويم  که هنوز هم در کشور ما تفاوت چارت درسي گرايش «باليني» و «بايو الکتريک» به طور واضح مشخص نيست يا حداقل مي شود گفت مرز دقيقي بين اين دو گرايش هنوز کشيده نشده است. همچنين گرايش «باليني» در بسياري از دانشگاه هايي که در آن ها گرايشات مختلف رشته مهندسي پزشکي تدريس مي شود، وجود ندارد.
اين دانشکده از نظر علمي دانشکده مناسبي بود هر چند که خيلي کاستي ها داشت اما به عنوان دانشکده اي جديد و تازه تأسيس در کل خوب بود. وجود چندين استاد خاص و برجسته در اين دانشکده چهره خوبي از آن به نمايش گذاشته بود. اين اساتيد که اسم همه ي آن ها را به ياد ندارم روي من تأثير به سزايي گذاشتند. از استاداني که از آن دوران خيلي اسمش در ذهنم من نقش بست استاد راهنماي پروژه کارشناسي ام آقاي دکتر فاطمي زاده بود. از ديد من  وجود ايشان در هر جايي اعتبار علمي به آن جا مي دهد.
پروژه ما در زمينه استگانوگرافي (Steganography) بود. يعني پنهان سازي يک سري اطلاعات در اطلاعات ديگر به خصوص  در عکس. البته آنقدر پيچيده نيست. طرز گفتنش از خود قضيه
پيچيده تر است. تکنيک هاي ساده و پيشرفته اي دارد. اين پروژه را به طور مشترک با يکي از دوستانم دکتر محمد جهانگيري انجام داديم. کاري که  ما در آن دوره کرديم کار لزوماً جديدي نبود. اما به عنوان پروژه ي کارشناسي معقول بود. ما در اين زمينه مقاله اي نوشتيم و در دو جا شرکت کرديم. يکي را براي يک کنفرانس داخلي فرستاديم و ديگري را براي کنفرانس خارجي فرستاديم که مورد پذيرش واقع شد. البته در آن زمان ما در مورد تفاوت بسيار زيادي که از نظر اعتبار علمي بين کنفرانس هاي مختلف وجود دارد چيز زيادي نمي دانستيم و مدت ها طول کشيد تا متوجه شديم آن کنفرانس خاصي که ما در آن شرکت کرديم چندان هم کنفرانس معتبري نبود! اما در هر حال تجربه انتشار و ارايه مقاله در يک کنفرانس خارجي در مقطع ليسانس تجربه بسيار خوب و آموزنده اي بود.
کنفرانس در جنوب اسپانيا در شهري به اسم ماربيا
(Marbella) برگزار مي شد و من به تنهايي براي ارايه رفتم. چون دوست ديگرم براي پذيرش تحصيلي در خارج از کشور اقدام مي کرد؛ نتوانست همراه من بيايد. البته بخشي از هزينه ي اين سفر با کمک هزينه مالي دانشگاه آزاد انجام گرفت. اين سفر براي من تجربه جالب و جديدي بود. اول اينکه من نسبت به افرادي که در آنجا حضور داشتند، بسيار جوان بودم. درسي که از اين سفر گرفتم اين بود که چطور به صورت رسمي در کنفرانس علمي ظاهر بشوم.
من در اين کنفرانس بايد به زبان انگليسي صحبت مي کردم و زبانم از قبل خوب بود. چون که در دوره ي راهنمايي به همراه خانواده ام حدود يک سال و نيم در کشور نيوزلند زندگي کرده بودم و در آنجا به مدرسه مي رفتم. مسلماً در آن سن و سال زودتر مي شود زبان ياد گرفت. زماني هم که به ايران برگشتيم به صورت مرتب کلاس هاي زبان مي رفتم و سعي مي کردم سطح زبان خودم را بالا نگه دارم.
فايده اي که اين کنفرانس براي من داشت اين بود که امتحان کردم و ديدم از پس آن برمي آيم و از کار خودم راضي هستم. از آن زمان تصميم گرفتم از ميان کارهايي که در آن برهه زماني در ايران  مي توانستم انجام دهم کار تحقيقات را انتخاب کنم. در آن زمان بازار کار مهندسي پزشکي چنداني در ايران وجود نداشت و اگر بخواهم واقعيت را بيان کنم در اصل هيچ بود. اصلا توليدي وجود نداشت. نهايت چيزي که يادم مي آيد اين بود که چند نفر از فارغ التحصيلان شروع به ساخت يک مانيتورينگ کرده بودند و يک نمونه عملي هم ساخته بودند که از ديد من بسيار جالب بود. چون من مقداري آشنايي با زمينه مانيتورينگ داشتم از قبل دوره کارورزي خود را در يک شرکت مانيتورينگ گذرانده بودم. چيزي که از توليدات داخلي يادم هست در همين حد است. در آن زمان کار مهندس پزشکي در بيمارستان نيز جا نيافتاده بود.
ما در آن زمان ها استادي داشتيم که داستاني براي ما تعريف مي کرد. داستان به اين صورت بود….وي مي گفت: يک سري افراد بورسيه گرفتند؛ به کشور چين سفر کردند و رشته «اژدها کُشي» خواندند. دکتري اژدها کشي گرفتند و برگشتند تا به کشورشان خدمت کنند. اما ديدند که در کشور خودشان اژدها ندارند که بکشند. گفتند: پس چه کار کنيم؟ پس رفتند و در دانشگاه کشور خودشان رشته»اژدهاکشي»تأسيس کردند.افراد زيادي در آنجا «اژدها کُشي» خواندند اما بعد از فارغ التحصيلي ديدند بيکار هستند آن ها مي گفتند ما که اصلاً اژدها نداريم. پس چه کار کنيم؟ پس رفتند اين رشته ي دانشگاه را در يک شعبه ديگر زدند و اين قضيه به همين منوال ادامه پيدا کرد. مدام افراددکتري اژدها کشي مي گرفتند و به آدم هاي ديگر درس مي دادند. اين داستان  مصداق خوبي براي وضعيت رشته مهندسي پزشکي در آن مقطع زماني ايران بود.
من بعد از فارغ التحصيلي به ادامه تحصيل علاقه داشتم و کاملاً اين حس را داشتم که کارم هنوز تمام نشده  است. اما به هيچ وجه حاضر نبودم دوباره درس بخوانم و دوباره کنکور بدهم چون مي دانستم از اين به بعد چه کاري مي خواهم انجام بدهم و قصد داشتم کار تحقيقاتي را در رشته اي که انتخاب کرده بودم در يکي از کشور هاي پيشرفته در اين زمينه تجربه کنم.
با اين وجود من بلافاصله براي پذيرش تحصيلي از خارج کشور اقدام نکردم. در آن زمان در يک شرکت تجهيزات پزشکي مشغول به کار بودم تا اينکه به دليل اختلافات از کار در آن شرکت استعفا دادم. از آن زمان به بعد به پذيرش تحصيلي در خارج از کشور به طور جدي تري فکر کردم و حدود يک سال بعد به کشور انگلستان آمدم چون دوست داشتم ببينم کار تحقيقاتي در کشورهاي ديگر به چه صورت است.

دليل اين که کشور انگلستان را انتخاب کرديد چه بوده است؟
دليل انتخاب انگلستان غير از اينکه کشور پيشرفته اي است اين بود که رفتن به کشور ايالات متحده امريکا در آن زمان بسيار سخت بود. چون مدارکي مانند آزمون هاي جي آري اي و جي مت نياز بود و اينکه در آن زمان به سختي ويزا داده مي شد. البته من سعي کردم از کشور کانادا پذيرش بگيرم و براي انگلستان هم اقدام کردم.
در آن زمان دوستم دکتر محمد جهان گيري دو سال پيش تر، از انگلستان پذيرش گرفته بود. محمد به ايران برگشته بود و پس از انجام چند فعاليت مشترک دوباره به انگلستان سفر کرد تا دکتري بخواند. او در انگلستان افرادي را به من معرفي کرد که به کارشان علاقمند شدم. به خصوص استاد خاصي به اسم «جوزف کيتلر Joseph Kettler)) ».
پس از فارغ التحصيلي و پيش از رفتنم، دکتر جوزف کيتلر براي شرکت در کنفرانسي به ايران آمد و سخنراني داشت. من هم در اين کنفرانس و سخنراني وي حضور داشتم. شخصيت و کارش به نظرم خيلي جالب آمد. به دليل اين که دوست داشتم با او کار کنم از دانشگاه ساري انگلستان (University of Surrey) پذيرش گرفتم.
البته در آن زمان اولويت اول من کشور کانادا بود و با همه نکاتي که گفتم کشور انگلستان براي من گزينه دوم بود. در کشور کانادا شما براي پروژه کارشناسي ارشد استادي داشتيد که به شما کمک هزينه تحصيلي (fund) مي داد. من موفق به دريافت کمک هزينه تحصيلي از دانشگاه ويکتوريا (University of Victoria)کانادا شدم. براي اينکه زودتر از کشور کانادا ويزا بگيرم مدارکم را به سفارت بردم و اين اتفاق هيچ وقت از يادم نمي رود. در آن زمان مدارک کمک هزينه تحصيلي دانشگاه من هنوز نيامده بود. من فکر نمي کردم مدارک کمک هزينه تحصيلي براي گرفتن ويزا مهم باشد. فکر مي کردم که هرچه زودتر اقدام کنم بهتر باشد. مسئولان سفارت به من گفتند برو دو هفته ديگر بيا. من دو الي سه روز بعد مدارک کمک هزينه تحصيلي دانشگاه به دستم رسيد …. اما اتفاق بدي افتاد که من را بسيار ناراحت کرد. وقتي مدارک را به سفارت  بردم و گفتم آنها را به پرونده من اضافه کنيد آنها به من گفتند که نمي شود و شما بايد از ابتدا همه مدارک را مي آورديد. وقتي جواب آمد، تمام افرادي که داراي کمک هزينه تحصيلي بودند، ويزا گرفتند و تمام افرادي که کمک هزينه تحصيلي نداشتند ويزا نگرفتند. اين طور شد که من ويزا نگرفتم در آن لحظه خيلي ناراحت شدم البته حالا که به گذشته نگاه مي کنم در مجموع احساس مي کنم که اين اتفاق در نهايت به سود من تمام شد و از اينکه در نتيجه اين ماجرا من به جاي کانادا به انگلستان آمدم ناراضي نيستم.
به هر حال کسي که تصميم به گرفتن ويزا دارد بهتر است ابتدا تمام مدارک لازم را به طور کامل تهيه کند تا از چنين مشکلاتي پيشگيري شود. البته ما دوباره با دانشگاه ويکتوريا صحبت کرديم و آنها گفتند مي توانيد دوياره براي ژانويه اقدام کنيد و از ترم ديگر شروع کنيد. اما من صبر نکردم و براي انگلستان اقدام کردم. البته هزينه هاي کشور انگلستان بسيار گرانتر از کانادا بود. مقطع کارشناسي ارشد در انگلستان يک سال است اما در کانادا دوسال طول مي کشد. من براي تحصيل در انگلستان هيچ کمک هزينه تحصيلي نداشتم و تمام هزينه را خانواده من به عهده گرفتند.
ناگفته نماند من قبل از ورود به دانشگاه سربازي را خريده بودم و  از اين جهت در هنگام خروج از کشور مشکل نظام وطيفه نداشتم.
من در آن زمان تا حدود زيادي از مهندسي پزشکي به دلايلي که قبلاً توضيح دادم زده شده بودم. گرايش من در مقطع کارشناسي ارشد تصويربرداري پزشکي  (Medical imaging) بود. اين فرآيند شامل: گرفتن يک تصوير تا پردازش آن و برداشت اطلاعات از آن تصوير مي شود. من بيشتر به قسمت به دست آوردن اطلاعات از تصوير علاقه داشتم تا قسمت هاي ديگري چون گرفتن تصوير و فيزيک پزشکي و ….
من استاد خودم، جوزف کيتلر را پيدا کردم و از اواسط دوره تحصيلم صحبت کردم که گرايش ديگري بخوانم که دو الي سه درسش با گرايش تصويربرداري پزشکي متفاوت بود. نام آن گرايش
“Pattern Recognition and Machine
Intelligence” بود که دقيقاً نمي دانم معادل فارسي آن چيست. احتمالا چيزي شبيه به «بازشناخت الگو و هوش ماشيني»  باشد که البته به نظرم معادل خوبي نيست.
پروژه کارشناسي ارشد من فاصله زيادي از مهندسي پزشکي گرفت. دوره دکتري را نيز در دانشگاه ساري لندن با همان استاد جوزف کيتلر ماندم و روي تشخيص چهره کار کردم. به طور کل، کار ما اين بود که روي تصاويري که کيفيت يا رزولوشن پاييني داشت و تصاويري که با دوربين هاي سي سي تي وي (CCTV) مي گيرند؛ کار کنيم. براي مثال در زمينه اي که شخص براي ديده شدن با دوربين همکاري نمي کند و نمي گذارد که روي آن کنترلي اعمال بشود. البته اين پروژه هم براي من تجربه جالبي بود. بعد از دوره دکتري نيز مدتي به عنوان دستيار تحقيقاتي (Research Assistant) در همان دانشگاه کار کردم. اخيراً هم کارم را در دانشگاه رها کردم و تصميم گرفتم که کارهاي تحقيقاتي خودم را در بيرون دانشگاه ادامه بدهم.
در حال حاضر در بخش تحقيقات شرکت سامسونگSamsung Electronics R&D
Institute UK (SRUK)  مشغول به کار هستم. در حال حاضر حيطه کاري من کامپيوتر ويژن
(Computer Vision)، ماشين لرنينيگ (Machine Learning) و الگوشناسي (Pattern Recognition) است که به نظر من بسياري از اين کلمات معادل فارسي خوبي در زبان تخصصي ندارند.
در واقع ريشه همه ي اين کارهايي که من به آن کلاً علاقمند شدم کلاسي در دوره کارشناسي ام در دانشکده مهندسي پزشکي دانشگاه آزاد علوم و تحقيقات بود که اسم درس «مقدمه اي بر هوش محاسباتي» بود و استاد دکتر فاطمي زاده تدريس مي کرد. وي سه تا سر فصل براي اين واحد درسي خود انتخاب کرده بود که هنوز در ذهن من است. سرفصل اول شبکه عصبي بود. سرفصل دوم الگوريتم هاي ژنتيک بود. سرفصل ديگر فازي لاژيک بود که من خيلي به اين مباحث در آن زمان علاقه مند شدم و برايم خيلي جالب بود. البته نمي دانم الان سرفصل هاي درسي به چه صورت است. اما سرفصل هاي درسي در آن زمان براي من مزيت محسوب مي شدند. واحدهاي آن زمان طوري بود که همه چيز درونش پيدا مي شد و در واقع ملغمه اي از رشته هاي مختلف بود. به طوري که يکي از اساتيد من در آن زمان  جمله اي به کار مي برد که مي گفت: مهندسي پزشکي علمي به وسعت يک اقيانوس اما با عمق يک سانتي متر است. ممکن است از هر چيزي ارايه اي به شما داده شود اما نه خيلي دقيق و تخصصي! ولي براي من حداقل اين خوبي را داشت که اينقدر مطالب متفاوت اعم از فيزيولوژي، راديوتراپي، هوش مصنوعي، مدارات و…. ديدم تا مبحثي درونش پيدا کردم که به آن علاقه مند بشوم و اين اتفاق با درس دکتر فاطمي زاده براي من افتاد.
در انگلستان پست دکتري به کسي داده مي شود که بعد از گرفتن دکتري در دانشگاه مي ماند و کارهاي تحقيقاتي آکادميک مي کند. اين کارهاي تحقيقاتي نيز مراحل خود را دارد. در انگلستان دو راه است راه معمول اين است که در دانشگاه درس بدهي و هم تحقيق کني. راه ديگر همان تحقيق محض است که مراتب خودش را دارد.
دکتر مرتضويان افزود: من بعد از دوره دکتري سه سال کار تحقيقاتي در دانشگاه کردم که به آن در انگلستان کار پستاک گفته مي شود و به تازگي از آن کار بيرون آمدم و خيلي برنامه خاصي براي آينده ندارم و فعلاً علاقه اي ندارم که به دانشگاه برگردم و در آن حوزه فعاليت کنم. چون که کار تحقيقاتي محض هم آنقدرها راضي ام نمي کند و برايم جذاب نيست. دليل بعدي اين که کار آکادميک به طور متوسط درآمد بسيار کمتري دارد.

فکر مي کنيد اگر در ايران مي مانديد درآمد بيشتري داشتيد يا در انگلستان؟
من فکر مي کنم که اگر در ايران مانده بودم و مي توانستم کار خودم را راه بياندازم، کاري که خيلي از هم دوره اي هاي من  به دنبالش رفتند، در آمد خالص بيشتري  نسبت به الان داشتم. ولي اگر مي ماندم در ايران و براي يک شرکتي کار مي کردم که قرار بود آن کار خودم نباشد يعني خودم کارفرما نباشم، لزوماً درآمد بيشتري نداشتم، حالا هر چقدر هم مرتبط به يک شرکت بزرگ مي بود.

آيا از در آمدتان در آنجا راضي هستيد يعني به نظر خودتان ارزش آن را داشت که سفر کنيد؟
من به خاطر درآمد سفر نکردم. در آن زمان اگر قصد داشتم درآمدم زياد باشد گزينه منطقي اين بود که در ايران بمانم و يک کار تجاري يا زدن يک نمايندگي را در ايران شروع کنم. چون در آن زمان اين کار هنوز در ايران خيلي جاي پيشرفت داشت و شايد در آن زمان
مي توانستم از کمک پدرم که در اين زمينه فعال بود نيز استفاده کنم. پدرم در شرکت ساخت وسايل پزشکي يکبار مصرف سوپا کار مي کرد. سال ها است که در آن شرکت کارهاي مديريتي کرده ولي هيچ گونه تأثيري در اين که بخواهد من را تشويق به اين رشته کند، نداشته است. بلکه اين لطف و احترام را در حقم کرده که نظري به من تحميل نکند. اما هدف من تحقيقات بود و در آن مقطع حس مي کردم کارم در حوزه دانشگاهي هنوز تمام نشده است.

در اين مدت که شما دور از خانواده بوديد آيا به شما لطمه روحي وارد نشده؟
دکتر لبخندي زد و گفت اين را بايد از افرادي بپرسيد که با من در ارتباط هستند. تا ببينند که ازنظرروحي صدمه ديدم يا نه؟ اما چيزي که مسلم است دوري از خانواده بسيار سخت است و کار ساده اي نيست که شما تمام افرادي را که به آنها تعلق خاطر داريد و دوستشان داريد بگذاريد و به جاي ديگري سفر کنيد. براي من اين قضيه اصلاً عادي نيست که يک ماه با خانواده ام در ايران صحبت نکنم. اما انسان هر انتخابي مي کند بايد هزينه اش را هم بپردازد و هيچ انتخابي
بي هزينه نيست.

در يک جمع بندي کلي تحصيل در ايران و خارج از کشور را مقايسه کنيد.
چنين مقايسه اي صرفاً نمي تواند مقايسه اي درست باشد زيرا که من دوره کارشناسي را در ايران خواندم و مقطع ارشد و دکتري را در خارج از کشور خواندم. درست نيست مقاطع مختلف تحصيلي را صرف اينکه در ايران باشيم يا خارج از ايران مقايسه کنيم. اما چيزي که به ذهنم مي رسد اين است که درس خواندن در ايران بار تئوري اش کمي بيشتر از خارج کشور است. چيزي که من در انگلستان تجربه کردم مقدار لازم از تئوري و ترکيب مناسب از تئوري و کاربرد است. يعني بيشتر به  اين
مي پردازند که اين علم تئوري که خوانده مي شود چه استفاده اي از آن مي شود کرد؟ در واقع يک بازدهي از فضاي تئوري وارد دنياي واقعي مي شود و از آن استفاده هايي مي شود. اين در صد بازدهي استفاده از تئوري به صورت کاربردي در انگلستان بيشتر از ايران است و در امريکا به نسبت انگلستان بسيار بيشتر است. اين رابطه مستقيمي با ميزان پيشرفت کشورها در حيطه هاي تحقيقاتي آن ها دارد و کاري که در اين زمينه در ايالات متحده امريکا انجام مي شود قابل مقايسه با اروپا نيست.
علاوه بر اين در اينجا شما به منابع و افرادي دسترسي داريد که در ايران نداريد. اين دسترسي خوب به آخرين مقالات و تحولات در کار تحقيقاتي اهميت خيلي زيادي دارد در حدي که من نمي توانم تصور کنم بدون وجود چنين فضايي چگونه مي توانستم کار تحقيقاتي کنم.

آيا توصيه اي به دانشجويان مهندسي پزشکي داريد؟
توصيه خاصي ندارم چون با فضاي امروزي رشته مهندسي پزشکي در ايران زياد آشنا نيستم. اما اگر علاقه به ادامه تحصيل در خارج از کشور دارند خيلي خوب است که زبان انگليسي خود را قوي کنند.

از نظر آب و هوا کشور انگلستان را چگونه ارزيابي مي کنيد.
انگلستان آب و هواي بسيار بد و باراني دارد. از نظر من لندن بهترين شهر دنيا است فقط از نظر آب و هوا بسيار بد است.

آيا اگر فرصتي ايجاد شود برمي گرديد  تا در ايران کار کنيد؟
فعلاً برنامه اي براي آن ندارم. حداقل تا سه چهار سال ديگر نه.

آيا از ديد شما اينکه مي گويند دانشجويان ايراني در کشورهاي پيشرفته ممتاز هستند سخن درستي است؟
ببينيد در دنيا کشور هاي مختلفي وجود دارد در هر کدام از اين کشور ها هم آدم هاي متفاوتي وجود دارند و هر آدمي هم هزار و يک جور توانايي مختلف دارد. بر اثر شانس يا تقدير ممکن است فرد در جايي قرار بگيرد که توانايي هايش به کار بيايد. خيلي اين که آن فرد از کجا آمده مهم نيست و صرف اين هم نمي شود گفت که دانشجوهاي ايراني در خارج از کشور ممتاز هستند. در واقع نژاد و فرهنگ در اين رابطه زياد مهم نيست. لااقل در اينجايي که من زندگي مي کنم اين طور است.

آيا در آن زمان که در ايران بوديد ماهنامه مهندسي پزشکي را مي خوانديد؟
بله من مي خواندم و در آن زمان ماهنامه جديد بود و تصور نمي کردم روزي براي مصاحبه از ايران به سراغ من بيايند. و از اين بابت خوشحالم.

0/5 (0 دیدگاه)

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

گزارش ویژه‌ی این ماه

wfn_ads

گزارش های کوتاه ماهنامه

wfn_ads
ماهنامه مهندسی پزشکی

خوش آمدید

ورود

ثبت نام

بازیابی رمز عبور